آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و سرزمین عجایب

چند روز پیش از نت برگ برای آرینایی تخفیف سرزمین عجایب رو گرفته بود. 18000 تومن پرداختم ولی 170000 تومن می تونست بازی کنه. یک هفته بیشتر مهلت نداشت و چون فقط یکنفر میتونست باهاش بره داخل، خاله یاسی رو نمی شد برد. من هم ناچارا تنهایی امروز صبح بردمش. از ساعت 10 تا 1 باید بازی می کرد. دیگه سرزمین عجایب رو منفجر کرد. هر وسیله ای رو 4-5 بار سوار شد. 115 تا تیکت جایزه جمع کرد. من از که از خستگی داشتم می مردم. ولی آرینایی ولکن نبود و کلی بازی کرد.             ...
16 تير 1392

آرینا و جمله بندی

چند وقت پیش آرینایی رو برده بودیم پارک، یه بچه ای افتاد و شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. آرینا بالای سرسره بود، سر خورد و اومد پایین و به ما گفت: این بچهه مواظب نبود، افتاد و حالا جیغ میزنه به هوا ! ما هم کلی خندیدیم. ...
14 تير 1392

آرینا و مسافرت ماماجی

آرینایی حسابی دلش برای ماماجی تنگ شده. چون آرینایی خیلی مغروره و خیلی کم پیش میاد که به کسی بگه دلم برات تنگ شده. ولی هر وقت ماماجی تماس میگیرن بهشون میگه ماماجی دلم براتون تنگ شده پس کی میاین. به من هم میگه تا ماماجی نیومدن نرو سرکار. منو بذار پیش ماماجی بعد برو. آخه من فقط با ماماجی و شما صبحونه می خورم. ماماجی هم حسابی دلشون تنگ شده و انشااله 18 روز دیگه بر میگردن. شمارش معکوس شروع شد آرینایی . ...
13 تير 1392

آرینا و ماشین

امروز خاله یاسی از خانه کودک فراز یه ماشین برای آرینایی خرید. اگه بدونید چقدر دوستش داره! آخه دخملی من مثل پسرها اکثر اوقات روز رو با ماشین بازی میکنه. وقتی بهش میگیم برات ماشین میخرم، چشماش برق میزنه ولی اگه بخواهید براش عروسک بخریم فورا میگه نمی خوام. فقط با ماشین و عروسکهای حیوونی بازی میکنه. این یه جورشه! ...
13 تير 1392

آرینا و چشم پزشکی

امروز آرینایی رو بردم پیش دکتر نعمت اللهی تا چکاپ تنبلی چشم امسالش رو انجام بدیم و هم به خاطر جریان عطری که داخل چشمش پاشیده بود با دکتر وشورت کنم و از سلامت چشمش مطمئن بشم. خدا رو شکر، دکتر بعد از معاینه گفت که مشکلی نیست و کار خوبی کردی که سریعا شستشو دادی. همین طور بعد از معاینه با دستگاه هم گفت که چشمش تنبلی نداره و حدود 6 ماه تا یکسال دیگه برای چکاپ بعدی بیارش. موقع بیرون اومدن هم دکتر یه شکلات به آرینایی داد که آرینا کلی خوشش اومد. خدا جون باز هم ازت ممنونم. ...
8 تير 1392

آرینا و رودخونه

امروز عصر تصمیم گرفتیم با خاله یاسی و عمو مجتبی بریم رودخونه کن، طرف کوهسار. آرینا برای اولین بار بود که از نزدیک رودخونه می دید. من هم اولین بار بود که می رفتیم اونجا. کنار رودخونه خیلی کثیف بود. مردم کلی آشغال و زباله ریخته بودن. آب رودخونه هم خیلی تمیز نبود ولی آرینا خیلی کیف کرد. یه کم پاهاش رو تو آب کرد و بعد هم جوجه کباب خورد و دراز کشید. ولی انصافا هوا خوب بود من مجبور شدم تن آرینا یه لباس آستین بلند و سویشرت کنم. یه کم هم بارون اومد. آرینا اینقدر بازی کرد که تمام راه برگشت رو خوابید. به محض رسیدن به خونه هم بردمش حموم، حالش جا اومد. ...
7 تير 1392

آرینا و باز هم شیطونی خطرناک

آخ آخ آخ از دست این آرینایی. دیروز که براش عطر گرفتم برای اینکه زیاد نزنه گفتم ببر بذار تو اتاق ما جلو میز آرایش، هر وقت لازم بود برو بزن. التماس کرد که تو اتاق خودم روی میز باشه. گفتم باشه ولی باهاش شرط و پی کردم که هی نره عطر بزنه. تا شب یه دو باری از من اجازه گرفت و رفت به دو تا از عروسکهاش عطر زد. ساعت حدود 12 شب بود که دراز کشیده بود بخوابه. من هم داشتم تلویزیون می دیدم ولی از آیینه ای که مشرف به اتاقش بود حواسم بهش بود. یک لحظه دیدم داره چشماش رو می ماله  و در همون موقع با گریه از اتاق اومد بیرون و گفت مامانی عطر پاشید تو چشمم. سریع بغلش کردم و بردم چشمش رو ش...
5 تير 1392

آرینا و اولین عطر

دیروز از هایپر اولین عطر رسمی آرینا رو که بووش رو هم خودش انتخاب کرد رو براش خریدم. تا حالا چند تا عطر مخصوص کودک از مسافرتهای مختلف براش گرفته بودم ولی این به انتخاب خودش بود. خیلی خوشش اومد و احساس کردم که حس بزرگ شدن دارد. دوستت دارم دخمل مامان ...
5 تير 1392